داستان آموزنده 3
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از رفقا و دوستان ما که جنبه رحمیت و قوم و خویشی نیز دارد تقریبا در حدود بیست سال قبل برای زیارت عتبه مبارکه آستان علی بن موسی الرضا علیه السلام به صوب مشهد مقدس رهسپار شد و حال خوبی ذاشت . دو سه روز ماند و برگشت و در وقت مراجعت خوابی عجیب که در آنجا دیده بود تعریف کرد.
بسم الله الرحمن الحیم
یکی از رفقا و دوستان ما که جنبه رحمیت و قوم و خویشی نیز دارد تقریبا در حدود بیست سال قبل برای زیارت عتبه مبارکه آستان علی بن موسی الرضا علیه السلام به صوب مشهد مقدس رهسپار شد و حال خوبی ذاشت . دو سه روز ماند و برگشت و در وقت مراجعت خوابی عجیب که در آنجا دیده بود تعریف کرد.
گفت: در هنگام ورود داخل در حرم نشدم بلکه مودبانه کنار در حرم ایستادم و سلام عرض کردم و با خود گفتم : من که به امام و حق آن حضرت معرفت واقعیه ندارم نباید داخل حرم شوم تا زمانی که حضرت حاجت مرا بدهند و مرا به حق خود عارف کنند.
شب جمعه بود و هوا خیلی سرد بود .در نیمه شب که در یکی از رواقهای پشت سر نزدیک به کفشکداری خوابم برده بود در خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و با سر انگشت پا چند مرتبه به من زدند و فرمودند: برخیز ! بر خیز کار کن بدون کار درست نمی شود.
من خودم را انداختم روی پاهای آن حضرت که ببوسم آنحضرت مثل کسی که خجل شده و شرمنده باشد خم شدند و زیر بازوهای مرا گرفتند و نگذاردند که من ببوسم و فرمودند : این کارها چیست ؟
برخواستم رفتم در صحن مسجد گوهرشاد وضو گرفتم و در یکی از ایوانهای مسجد عبایم را بخود پیچیدم و مشغول خواندن دعای کمیل شدم .
در بین دعا خواب بر من غلبه کرد خوابم برد . در خواب دیدم شخصی که محاسن قرمز حنائی داشت نزد من آمد و لطف بسیاری کرد و گفت : می خواهی برویم با هم گردش کنیم ؟
گفتم : بسیار خوب ! با هم حرکت کردیم مرا تا دور کره زمین حرکت داده بصورت پرواز در بالای هر شهری تمام افراد آن شهر را می دیدم و خوب و بد آنها را می شناختم و از دریاها و اقیانوس ها عبور کردیم و به زیارت قبر حضرت رسول و صدیقه کبری و ائمه بقیع علیهم الصلوه و السلام رفتیم و پس از آن به زیارت نجف اشرف و کربلای معلی و ائمه کاظمین و سامراء علیهم السلام مشرف شدیم .
آن مرد در هر جا برای من زیارتنامه می خواند و مطالبی عجیب برای من نقل می کرد و در بین راهها دائما با من مشغول تکلم بود.
من از بسیاری از حالات بزرگان و ارحام و عاقبت امر آنها سوال می کردم و پاسخ می گفت : و از حالات بسیاری از مردگان از اجداد و ارحام و بزرگان سوال می کردم و همه را یک به یک جواب می داد .
سپس مرا به آسمانها برد و به ملاقات فرشتگان و ارواح انبیاء و اولیاء مشرف شدیم و در بهشت ها گردش کردیم و انواع و اقسام نعمت های بهشتی را ملاحظه کردیم چیزهائی که قابل توصیف نیست و از روی جهنم در یک طرفه العین عبور کردیم و کیفیت عذاب ها را دیدیم که قابل توصیف نیست .
پس از این سیرها بمن گفت : میخواهی برگردیم ؟ گفتم : آری .
با هم برگشتیم .چون در مسجد گوهرشاد وارد شدیم . می خواست برود گفت : تمام این گردش ها و سیرها پنج دقیقه طول کشیده است .
گفتم : پنج دقیقه ؟ گفت : پنج دقیقه که گفتم برای آنستکه وحشت نکنی و الا پنج دقیقه طول نکشیده است بلکه در یک آن انجام گرفته است آنجا که زمان نیست ساعت نیست دقیقه نیست .
پس با کمال بشارت و رحمت خداحافظی کرد و رفت . گفتم : کجا میروی ؟ من با شما کار دارم در پاسخ گفت : من باید بروم . ان شاء الله هر وقت لازم باشد نزد شما خواهم آمد .
گفتم : خیلی از عجائب و غرائب را در این زمان کوتاه به من نشان دادی و مرا به بسیاری از نقاط زمین و عالم بالا بردی !
گفت : هیچ عجیب نیست ! خداحافظی کرد و رفت .
من از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم دیدم که پنج دقیقه است که چرتم برده شروع کردم به خواندن بقیه دعای کمیل .
این خواب به اندازه ای عجیب بود و مطالبش بقدری جالب و طولانی بود که قابل ذکر نیست . اجمالا آنکه این آقا در مدت سه روز این خواب را برای ما نقل می کرد بدین طریق که صبح می آمد و نقل می کرد تا قریب ظهر که به مسجد می رفتیم و بعد از ظهر می آمد و نقل می کرد بقیه آن را تا نزدیک غروب که آماده مسجد می شدیم و به همین منوال تا سه روز نقل خوابش طول کشید .
این خواب بقدری عجیب بود که در همان ایام که حقیر به همدان به محضر حضرت آیه الله جمال السالکین و زین الفقهاء و المجتهدین و آیه الحق و الیقین آقای حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه شرفیاب شدم و خواب او را نقل کردم ایشان تعجب نمودند و فرمودند : این از خواب هائی است که در زمانه نظیر آن یافت نمی شود و یا لا اقل بسیار کم است و معلوم می شود که خواب بیننده بسیار قابل و مستعد است .
کتاب معاد شناسی حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی ج 1 ص 179 تا 182